غم عشق -قسمت 18
love sorrow
درباره وبلاگ


سلام به همگی .من سحر هستم و 20 سالمه .امید وارم از داستانم خوشتون بیاد و لذت ببرید . لطفا قبل از رفتن نظر یادتون نره

پيوندها
فیس بوک چت
گلدیس چت
جیز چت
آهو چت
پاراداکس چت
ماه چت
آرامیس چت
چاقالو چت
دلناز چت
تهران چت
یاهو چت
ناناس چت
آریا فیس
برمودا چت
فیس بوکی
چت روم
دل نوشته
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غم عشق و آدرس lovesorrows.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 34
بازدید کل : 1020
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1


.:|فیس ـنما|:.

<


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 34
بازدید کل : 1020
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
سحر

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : سحر

اون شکم من بود ؟ نه..... وای نمیتونم باورش کنم ....انگار که یه بچه یک ساله تو شکممه ...خیلی گنده بود ...اونقدر که پوستم کش اومده بودو مث شیشه شده بود ....از روی شکمم بچرو میدیدم ....یه بچه سیاه و زشت...اونقدر این بچه زشتو سیاه بود که وقتی میدیدمش حالت تهوع میگرفتم....امیر رضا هم جلوم ایستاده بود و بایه اخم خوشگل نگام میکرد ...اونقدر نگام کرد که دیگه خسته شدو رفت ... همینجور که داشت میرفت من  هی داد میزدم امیر رضا اما اون بی توجه به راه خودش ادامه میداد...دیدم که داره به یه شعله آتیش بزرگ نزدیک میشه و کمکم رفت توی اون آتیش ...همون موقع بود که یه امیر رضای بلند گفتمو از خواب پریدم ...

اون امیر رضای اصلی هم پیشم خواب بود که با صدای من از خواب پریدو هی بهم میگفت:

امیر رضا : برا بچه اتفاقی افتاده ؟ ....سحر خوبی ؟

من : امیر رضا ...

امیر رضا : جانم عزیزم ...من همینجام  تو خوبی ؟

من : امیر رضا تو زنده ای؟

امیر رضا : باید میمردم؟

من : امیر رضا بچم کو ؟....خیلی زشت بود.

امیر رضا : بچت تو شکمته ....کی زشت بود؟

من : پسرم خیلی زشت بود...

امیر رضا : نترس عزیزم خواب دیدی ...بچمون خیلی خوشگله مثل باباش.

من : پس من زشتم ؟

امیر رضا : نه عزیزم تو هم خوشگلی ولی به خوشگلیو ملوسی بچمون نمیرسی .

من : ینی دیگه منو دوس نداری؟

امیر رضا : چرا گلم دوست دارم ولی به عنوان عشقم دوست دارم اما اونو به عنوان بچه دوست دارم.

سپهر از تو اتاقش : اه شما چقد زر میزنید .

امیر رضا : به تو چه میخوایم حرف بزنیم .

********

دوباره گرفتیم خوابیدیم ........

صبح بیدار شدم ... اول نشستم پا تلوزون یشیم دیدم ....تبلیغ درازشو زدم پی ام سی که داشت آهنگ کامران هومن میداد ...آخه این آهنگ کجاش به فضا ربط داره ؟ بعد آهنگ( مال تو ) آهنگ کامیارو داد ...اه که چقدر از این آهنگو کامیار بدم میاد... تازه تو آهنگ یه سوتی هم دادن ...اونجا که کرمه از رو دستش پرت میشه کتابو خطکشو خودکار میوفته پایین اما وقتی بلند میشه برقصه کتابو خطکشو خودکار سر جاشونن...از بسکه بیکارم به همه چی دقت میکنم ...خلاصه بعد آهنگا زنگ زدم به بهار که بیاد ...گفت حال نداره،دیر میاد منم زنگ زدم پگاه بیاد اونم گفت کار داره دیر میاد ...دوباره زنگ زدم بهار :

من: بهار جونم پسرم دلش برات تنگ شده ها زود بیا (ما اینجوری خر میکنیم اونا هم با کمال میل خر میشن )

بهار : بگو خاله جونت بی سوت میاد .

من : تا ده بشمار خاله بهارت میاد.

بهار : سحر جون بچه روت تاصیر گذاشته ها !

من : تو بیا تا بدتر اینم برات تعریف کنم .

بهار اومد پیشم نیم ساعت بعدش پگاه اومد ، جریان اون زنگرو بهشون گفتم ...به بهار زنگ زده بود اما به پگاه نزده بود .

بهارم دیده بود شمارش ناشناس جواب نداده بود...یک ساعت بعدش سپهر از دانشگاه اومدو گفت که قراره با دوستاش بره شمال منم کلی التماسش کردم که نره اونم......................................

امیر رضا هم اومدو با حرفاش حال منو بدتر کرد :

امیر رضا : اون شماره به منم زنگ زد بار اول غطع کرد بار دوم باهام حرف زد اما بهش نمیومد بابات باشه ...

بهار : هرکی باشه چه فرقی واسه تو داره حالا چی گفت؟

امیر رضا : قرار گذاشت .

من: چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟مرد بود یا زن؟

امیر رضا : مرد بود .......تازه گفت سحرو با خودت بیار .

پگاه : حالا چی از شما میخواد که اینجوری میکنه؟

من: بابام فرستادشه .

بهار : سحر زود قضاوت نکن.

من:تو سمت منی یا عموت؟

بهار : تو... اما شاید یه نفر دیگه باشه ...آخه امیر رضا آدم کمی نیست هم خوانندست هم گیتارو ویالونو پیانو میزنه تو فکر میکنی همچین آدمیو دولت راحت میزاره؟اونم یه خواننده تو ایران که با آرمین هم خونده.

من: آخـــی...تو نگران آرمین باش که زیر زمینیه ...شوهر من پاپ میخونه این دیگه چکار دولت داره.

پگاه : آخه لغب داره ..

من : پگاه!!!!!

پگاه :....خو محسن یگانه و فرزاد فرزین لغب ندارن  شبکه 3 هم نشونشون میده .

من:اِه!از کی تا حالا؟

پگاه : منو باش دارم با کی حرف میزنم .

امیر رضا: منو شبکه 3 نشون نمیده که هیچ تو جم می(gem me) میام کلیا تو خیابون میگن حواست به خودت باشه.

بهار : آخه شتر با بارش تو تهران گم میشه اونا هم میگن با مامانت برو که گم نشی .

خلاصه بعد کلی ور زدن بچه ها رفتن ما هم  نشستیم پا تلوزون ....

****.3 ماه بعد****

چار ماهم شده بودو حسابی توپولو شده بودم ...آخه هر روز ماکارانیو برنج پر روغن میخوردم البته خودم که ناراضی بودم چون وقتی آشپز 2 میشه غذا یا پر روغنو تند و شورو سوخته میشه یا طعم____ میگیره .(این یه کلمه بدیه که خودتون حدس بزنید و تو نظر خوصوصی بگید)

منم که مجبور بودم همه ی این غذا های آشغالیو بخورم ....اونم با ناز میخوردم :

سپهر : خوشمزست؟

من: ......بد نیست ...

امیر رضا : ینی عالیه؟

من: رنگ پوستم تغییر نکرد؟

امیر رضا : مگه باید تغیر میکرد؟

من: باتون رو راست باشم؟

سپهر: روراست باش .

من :یه مزه ای میده.

سپهر : بگو دیگه.

من: ببخشید....امیر رضا ...سپهر....____از این خوشمزه تره.

امیر رضا : ازت ممنون که این حرفو زدی ...به ما یاد آوری کردی که کسی نباید تو کار دیگران دخالت کنه.

سپهر : حالا منم شدم دخالت کننده؟

امیر رض: نه جون تو داشتم سعیدو میگفتمن.

من: سعید بیچاره چی میکشه از دست تو؟

امیر رضا: شیشه .

سپهر : شبا نماز جماعت تکی میخونه که اینا پیشش نیستن .

من: دیگه غذا نداریم من بخورم آخه این خیلی خوشمزشت نمیخوام حدر بدم.

امیر رضا: سفارش بدم؟

من: نمیدونم.

سپهر: بده

امیر رضا : کسی از تو نظر نخواست مگه تو حامله ای؟

سپهر: خواهرم که هست.

امیر رضا: گم شو با این خواهرت.

من: امیر رضا؟ خواهرش منما!

امیر رضا : باشه باشه ببخشید حواسم نبود .

***روز بعد***

خواب بودم که یکی آیفون زد...رفتم که درو باز کنم اما صودتش معلوم نبود منم باز کردم اما در اصلی بسته بود .

اومد درزد من درو باز کردم ...

وای خدا نه...اون...

درو خواستم ببندم اما درو فشار داد و نزاشت ببندم ..اونقدر زورش زیاد بود که اومد تو و درو پشت سرش بست منم جیغم نمیومد ...از ترس اشکام ریخت

......................................

ادامه داره .

هرکی داستانو خونده بگه که اون شخص کی بود؟


نظرات شما عزیزان:

alone
ساعت15:17---12 فروردين 1392
SalAm KhObI ? Man HaMoN (EsHgH YaNi TaNhAii) HaStAm AdReS GhAbLiM HiChKaS.MmM.LoXbLoG.CoM BoD AlAn AvAz KaRdAm MaNo To PaYvAnDa AvAz KoN AdRrEsAmo پاسخ:bashe avaz mikonam

انا
ساعت0:15---12 فروردين 1392
سلام اجی جونم

وااای چه زود اپ کردی..

نمیشه حدس زدیا بابات بود شایدم دوست پسر سابق(البته اگه داشتی)
پاسخ:nemi donam montazer ghesmat badi bash


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: